روزانه 5
شیرین عزیزم دلم خواست برات بنویسم .از غفلتم در روزمرگی ها و گذر لحظات شیرین کودکی ات. هر روز بزرگتر و شیرین تر میشی خدا رو شکر که رشد می کنی بزرگ می شی سالمی ولی وقتی جوجوی ناز خودمی یه چیز دیگه است. بچگیمو که یادم می آد و دلم تنگ میشه می گم این روزا شور هیجان خودشو داره داریم به اول مهر نزدیک می شیم به ماه قشنگ باز شدن مدرسه که یه روزی به نظرم قشنگترین فصل سال آغاز می شد ولی حالا به نظرم دلتنگ ترین فصل سال داره می رسه.نمی دونم چند سالیه که دیگه پاییز رو با این همه قشنگی و رنگی رنگی بودن برگ درختا دوست ندارم .نمی دونم شاید روزی که تو بخوای بری مدرسه دوباره من این فصل رو دوست داشته باشم. خدا رو چه دیدی؟؟ هان؟ حالا بریم ادامه مط...